سخندیکشنری فارسی به انگلیسیlogue _, logy _, phono-, speak _, speaking, speech, talk, tongue, utterance, word
rackingدیکشنری انگلیسی به فارسیقفسه بندی، دندانه دار کردن، سخت بازپرسی کردن از، روی چنگک گذاردن، بشدت کشیدن
ticksدیکشنری انگلیسی به فارسیکنه، تیک، تیک تیک، علامت، سخت ترین مرحله، چوب خط، خطنشان گذاردن، خط کشیدن، چوبخط زدن، نسیه بردن
tickدیکشنری انگلیسی به فارسیتیک، تیک تیک، علامت، سخت ترین مرحله، چوب خط، خطنشان گذاردن، خط کشیدن، چوبخط زدن، نسیه بردن