سخندیکشنری فارسی به انگلیسیlogue _, logy _, phono-, speak _, speaking, speech, talk, tongue, utterance, word
contradictedدیکشنری انگلیسی به فارسیمتناقض است، رد کردن، تناقض داشتن با، مخالف بودن با، مغایر بودن، سخن کسی را انکار کردن
contradictدیکشنری انگلیسی به فارسیمتناقض است، رد کردن، تناقض داشتن با، مخالف بودن با، مغایر بودن، سخن کسی را انکار کردن
contradictingدیکشنری انگلیسی به فارسیمتناقض است، رد کردن، تناقض داشتن با، مخالف بودن با، مغایر بودن، سخن کسی را انکار کردن
gossipedدیکشنری انگلیسی به فارسیشنیده، شایعات بی اساس دادن، سخن چینی کردن، خبر کشی کردن، دری وری گفتن یا نوشتن