addressدیکشنری انگلیسی به فارسینشانی، خطاب، ادرس، نطق، خطابه، نام و نشان، سرنامه، طرزخطاب، خطابت، عنوان، مهارت، ارسال، خطاب کردن، نشانی دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، عنوان نوشتن،
jitterدیکشنری انگلیسی به فارسیترسناک، با عصبانیت سخن گفتن، عصبانی شدن، با عصبانیت رفتار کردن، عصبانی بودن
jitteredدیکشنری انگلیسی به فارسیترسناک، با عصبانیت سخن گفتن، عصبانی شدن، با عصبانیت رفتار کردن، عصبانی بودن
belabouringدیکشنری انگلیسی به فارسیخرابکاری، امدن و رفتن، شلاق زدن، زخم زبان زدن، سخت زدن، با دقت روی چیزی کار کردن
belabouredدیکشنری انگلیسی به فارسیبی رحم، امدن و رفتن، شلاق زدن، زخم زبان زدن، سخت زدن، با دقت روی چیزی کار کردن