سخندیکشنری فارسی به انگلیسیlogue _, logy _, phono-, speak _, speaking, speech, talk, tongue, utterance, word
bombastدیکشنری انگلیسی به فارسیبمباران، جنس پنبهای گزافه گویی، مبالغه، سخن بزرگ یا قلنبه، کتان، عبارت سازی
graveدیکشنری انگلیسی به فارسیقبر، خاک، گودال، حفره، نقش کردن، تراشیدن، حفر کردن، قبر کندن، دفن کردن، بزرگ، سنگین، مهم، موقر، خطر ناک، سخت، مکدر، بم، غمگین