سخندیکشنری فارسی به انگلیسیlogue _, logy _, phono-, speak _, speaking, speech, talk, tongue, utterance, word
gibeدیکشنری انگلیسی به فارسیجیب، مسخره، دست انداختن، سخن طعنه امیز گفتن، طنز گفتن، باطعنه استهزاء کردن
gibesدیکشنری انگلیسی به فارسیgibes، مسخره، دست انداختن، سخن طعنه امیز گفتن، طنز گفتن، باطعنه استهزاء کردن
sputteredدیکشنری انگلیسی به فارسیلکه دار، با خشم ادا کردن، با خشم سخن گفتن، تف پراندن، بیرون انداختن، تند و مغشوش سخن گفتن