سختدیکشنری فارسی به انگلیسیaustere, brutal, crucial, demanding, hard, difficult, heavy, dour, firm, formidable, hard-line, harsh, inflexible, rough, intense, invincible, sharp, keen, sore
soدیکشنری انگلیسی به فارسیبنابراین، پس، چنین، چنان، چندان، اینقدر، بنابر این، انقدر، همینطور، همچنان، بقدری، این طور، چندین، همچو، همینقدر، بهمان اندازه، از انرو، باین زیادی