soدیکشنری انگلیسی به فارسیبنابراین، پس، چنین، چنان، چندان، اینقدر، بنابر این، انقدر، همینطور، همچنان، بقدری، این طور، چندین، همچو، همینقدر، بهمان اندازه، از انرو، باین زیادی
methodizesدیکشنری انگلیسی به فارسیروش، متدیست کردن، اصولی شدن، در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن، دارای روش یا قاعدهای کردن
methodizeدیکشنری انگلیسی به فارسیروش، متدیست کردن، اصولی شدن، در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن، دارای روش یا قاعدهای کردن
incrustدیکشنری انگلیسی به فارسیمحبت، دارای پوشش سخت کردن، قشر تشکیل دادن، بر روی، با قشر و پوست پوشاندن