hemدیکشنری انگلیسی به فارسیهام، سجاف، لبه، سبحاف اهم، لبه دار کردن، تمجمج کردن، احاطه کردن، حاشیه دار کردن، سجاف کردن، کناره دار کردن، سینه صاف کردن
hemsدیکشنری انگلیسی به فارسیهام، سجاف، لبه، سبحاف اهم، لبه دار کردن، تمجمج کردن، احاطه کردن، حاشیه دار کردن، سجاف کردن، کناره دار کردن، سینه صاف کردن
hemmedدیکشنری انگلیسی به فارسیهمدم، لبه دار کردن، تمجمج کردن، احاطه کردن، حاشیه دار کردن، سجاف کردن، کناره دار کردن، سینه صاف کردن
listsدیکشنری انگلیسی به فارسیلیست ها، فهرست، سیاهه، جدول، شیار، صورت، ریز، سجاف، نرده، کجی، فرد، کنار، میدان نبرد، فهرست کردن، در فهرست وارد کردن، در لیست ثبت کردن، شیار کردن، اماده کردن، ک