به ستوه آوردندیکشنری فارسی به انگلیسیbay, bedevil, beleaguer, besiege, harass, persecute, pester, plague, swamp, tax, try
creditدیکشنری انگلیسی به فارسیاعتبار، نسیه، ستون بستانکار، خوشنامی، فام، اب رو، اعتقاد کردن، نسبت دادن، در ستون بستانکار وارد کردن
berryدیکشنری انگلیسی به فارسیتوت، حبه، دانه، سته، حب، تخم ماهی، میوه توتی، کوبیدن، دانهای شدن، توت جمع کردن، توت دادن، بشکل توت شدن