سالخوردهدیکشنری فارسی به انگلیسیadvanced, aged, ageing, aging, ancient, antique, elderly, old, senescent, senior, timeworn
wholeدیکشنری انگلیسی به فارسیکل، مجموع، تمام، کامل، همه، سراسر، سالم، درست، دست نخورده، تمام و کمال، بی خرده
anniversaryدیکشنری انگلیسی به فارسیسالگرد، سوگواری سالیانه، جشن سالیانه عروسی، جشن یادگاری، مجلس یادبود یا جشن سالیانه