shedدیکشنری انگلیسی به فارسیدهنه، الونک، کپر، ریختن، افکندن، خون جاری ساختن، جاری ساختن، پوست ریختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن
sheddingدیکشنری انگلیسی به فارسیریختن، افکندن، خون جاری ساختن، جاری ساختن، پوست ریختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن
isosceles triangleدیکشنری انگلیسی به فارسیمثلث متساوی الساقین، مثلی متساویالساقین، سهگوشه دو پهلو برابر