syncopationsدیکشنری انگلیسی به فارسیهمکلاسی ها، کوتاه سازی واژه، همبرش، اهنگ بین دو ضرب، رقص یا اهنگ سبک و بدون ضرب
outfitدیکشنری انگلیسی به فارسیلباس، ساز و برگ، تجهیز، ساز، همسفر، توشه، بنه سفر، لوازم فنی، گروه، سازو برگ امادهکردن، تجهیز کردن
outfitsدیکشنری انگلیسی به فارسیلباس، ساز و برگ، تجهیز، ساز، همسفر، توشه، بنه سفر، لوازم فنی، گروه، سازو برگ امادهکردن، تجهیز کردن