سازگاردیکشنری فارسی به انگلیسیadaptable, accommodating, compatible, congenial, congruous, consistent, correspondent, easy, favorable, malleable, harmonic, harmonious, kindly, tolerant, unite
adaptingدیکشنری انگلیسی به فارسیسازگار بودن، وفق دادن، اقتباس کردن، تعدیل کردن، جور کردن، سازوار کردن، درست کردن، مطابقت کردن
adaptedدیکشنری انگلیسی به فارسیسازگار، وفق دادن، اقتباس کردن، تعدیل کردن، جور کردن، سازوار کردن، درست کردن، مطابقت کردن