shedدیکشنری انگلیسی به فارسیدهنه، الونک، کپر، ریختن، افکندن، خون جاری ساختن، جاری ساختن، پوست ریختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن
personalizesدیکشنری انگلیسی به فارسیشخصی سازی می کند، دارای شخصیت کردن، جنبه شخصی دادن به، شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن
simulatesدیکشنری انگلیسی به فارسیشبیه سازی می کند، تقلید کردن، شبیهسازی کردن، تشبیه کردن، وانمود کردن، بخود بستن، مانند بودن، شباهت داشتن به، تظاهر کردن
localizesدیکشنری انگلیسی به فارسیمحلی سازی می کند، محلی کردن، متمرکز کردن، موضعی ساختن، محدود بیک ناحیه کردن، در یک نقطه جمع کردن