wear offدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، پاک شدن، تدریجا تحلیل رفتن، سابیدن، فرسوده و از بین رفته شدن
gratesدیکشنری انگلیسی به فارسیگیتس، رنده، میله های اهنی، شبکه، بخاری پنجرهای، بخاری تو دیواری، قفس اهنی، زندان، صدای تصادم، رنده کردن، با شبکه مجهز کردن، حبس کردن، شبکه دار کردن، ساییدن، ازر
chafesدیکشنری انگلیسی به فارسیچاف ها، بوسیله اصطکاک گرم کردن، اوقات تلخی کردن به، خونکسی را بجوش اوردن، خراشیدن، ساییدن، بههیجان اوردن، سابیدن
grindدیکشنری انگلیسی به فارسیتمیز کردن، کار یکنواخت، خرحمالی، عمل خرد کردن یا اسیاب کردن، سخت کار کردن، خرد کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اذیت کردن، کوبیدن، ساییدن، اسیاب شدن، سابیدن
chafedدیکشنری انگلیسی به فارسیگسسته، بوسیله اصطکاک گرم کردن، اوقات تلخی کردن به، خونکسی را بجوش اوردن، خراشیدن، ساییدن، بههیجان اوردن، سابیدن