زیردیکشنری فارسی به انگلیسیab-, below, beneath, bottom, downside, hypo-, infra-, low, foot, under, under-, underneath, within, reedy, sub-
peepsدیکشنری انگلیسی به فارسیتپش، نگاه زیر چشمی، روزنه، نگاه دزدکی، نیش افتاب، روشنایی کم، جیک جیک، کمی، جوانه زدن، اشکار شدن، جیر جیر کردن، جیک زدن، از سوراخ نگاه کردن، با چشم نیم باز نگاه
peepدیکشنری انگلیسی به فارسینگاه کردن، نگاه زیر چشمی، روزنه، نگاه دزدکی، نیش افتاب، روشنایی کم، جیک جیک، کمی، جوانه زدن، اشکار شدن، جیر جیر کردن، جیک زدن، از سوراخ نگاه کردن، با چشم نیم با
unearthدیکشنری انگلیسی به فارسیبیرون آمدن، از زیرخاک در اوردن، از لانه بیرون کردن، افتابی کردن، از زیر دراوردن، حفاری کردن