زیبادیکشنری فارسی به انگلیسیadorable, beautiful, elegant, exquisite, fair , glad, good-looking, goodly, graceful, lovely, vision
chargeدیکشنری انگلیسی به فارسیشارژ، اتهام، بار، هزینه، عهده، خرج، مطالبه، حمله، مسئوليت، تصدی، مطالبه هزینه، وزن، عهده داری، گماشتن، زیربار کشیدن، متهم ساختن، پرکردن