زشتدیکشنری فارسی به انگلیسیclumsy, deformed, discreditable, foul, graceless, grotesque, heinous, hideous, homely, improper, indecent, obscene, outrageous, plain, raffish, reprehensible, s
tessellateدیکشنری انگلیسی به فارسیتسلیت، با موزاییک فرش کردن، با موزاییک زینت دادن، بصورت سنگهای چهارگوش کوچک دراوردن
tessellatingدیکشنری انگلیسی به فارسیتسلطی، با موزاییک فرش کردن، با موزاییک زینت دادن، بصورت سنگهای چهارگوش کوچک دراوردن
tessellatedدیکشنری انگلیسی به فارسیتسلط دار، با موزاییک فرش کردن، با موزاییک زینت دادن، بصورت سنگهای چهارگوش کوچک دراوردن