زدودندیکشنری فارسی به انگلیسیblot, clear, efface, elision, erase, expunge, purge, rub, sanitize, sweep
effacingدیکشنری انگلیسی به فارسیخسته کننده، زدودن، پاک کردن، محو کردن، ستردن، خود را تحت الشعاع قرار دادن
effacesدیکشنری انگلیسی به فارسیخفه شدن، زدودن، پاک کردن، محو کردن، ستردن، خود را تحت الشعاع قرار دادن
eliminateدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، زدودن، حذف کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، بیرون کردن، منتفی کردن، خرد کردن