زبوندیکشنری فارسی به انگلیسیabject, down , downfallen, groveler, groveller, helpless, low, pitiful, puny, servile, weak, wretched
tonguesدیکشنری انگلیسی به فارسیزبان ها، زبان، زبانه، شاهین ترازو، گفتن، بر زبان اوردن، دارای زبانه کردن
falterدیکشنری انگلیسی به فارسیسرماخوردگی، لکنت زبان پیدا کردن، گیر کردن، بالکنت گفتن، با شبهه و تردید سخن گفتن، تزلزل یا لغزش پیدا کردن
falteredدیکشنری انگلیسی به فارسیفراموشکار، لکنت زبان پیدا کردن، گیر کردن، بالکنت گفتن، با شبهه و تردید سخن گفتن، تزلزل یا لغزش پیدا کردن