ریزهدیکشنری فارسی به انگلیسیatom, chip, corpuscle, crumb, diminutive, drop, exiguous, fine, grain, granule, midget, minuscule, nip, nub, scrap, shiver, slight, smithereens, speck, tiny, to
pebbleدیکشنری انگلیسی به فارسیسنگ ریزه، ریگ، شیشه عینک، نوعی عقیق، با سنگریزه فرش کردن، باریگ حمله کردن، نقش ونگار ریگی دادن به
pebblesدیکشنری انگلیسی به فارسیسنگریزه، ریگ، سنگ ریزه، شیشه عینک، نوعی عقیق، با سنگریزه فرش کردن، باریگ حمله کردن، نقش ونگار ریگی دادن به