رودیکشنری فارسی به انگلیسیaspect, complexion, epi-, face, frontage, sur- , lineament, obverse, rho, surface, top
canalدیکشنری انگلیسی به فارسیکانال، کاریز، مجرا، ترعه، ابراه، زه اب، مجراي فاضلاب، اب رو، ترعه زدن، حفرترعه کردن، ابراه ساختن
canalsدیکشنری انگلیسی به فارسیکانال ها، کاریز، مجرا، ترعه، ابراه، زه اب، مجراي فاضلاب، اب رو، ترعه زدن، حفرترعه کردن، ابراه ساختن
freshدیکشنری انگلیسی به فارسیتازه، بتارزگی، تازه کردن، خنک کردن، خنک ساختن، شیرین، تر و تازه، تازه نفس، سبز، سرد، زنده، خنک، باطراوت، با نشاط، خرم، جسور، پر رو، اماده، با روح
turnدیکشنری انگلیسی به فارسیدور زدن، نوبت، چرخش، گردش، پیچ، تمایل، تغییر جهت، چرخ، پیچ و خم، گشت ماشین تراش، پیچ خوردگی، قرقره، استعداد، چرخیدن، گرداندن، تبدیل کردن، گشتن، وارونه کردن، منح
marchedدیکشنری انگلیسی به فارسیراه می رفت، راهپیمایی کردن، قدم رو کردن، نظامی وار راه رفتن، پیشروی کردن، تاختن بر، پیشرفت کردن