shirkدیکشنری انگلیسی به فارسیبی اعتنایی، اجتناب، طفره رو، طفره روی، طفره زن، شانه خالی کردن از، طفره رفتن، روی گرداندن از، طفره زدن، عدول کردن، از زیر کاری در رفتن
affrontدیکشنری انگلیسی به فارسیاعتراض، بی حرمتی، هتاکی، رودررویی، خفت، اشکارا توهین کردن، روبرو دشنام دادن، خوار کردن
affrontsدیکشنری انگلیسی به فارسیفریب خورده، بی حرمتی، هتاکی، رودررویی، خفت، اشکارا توهین کردن، روبرو دشنام دادن، خوار کردن