belabouringدیکشنری انگلیسی به فارسیخرابکاری، امدن و رفتن، شلاق زدن، زخم زبان زدن، سخت زدن، با دقت روی چیزی کار کردن
belaboredدیکشنری انگلیسی به فارسیدلم برات تنگ شده، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، سخت زدن، شلاق زدن، با دقت روی چیزی کار کردن
belabouredدیکشنری انگلیسی به فارسیبی رحم، امدن و رفتن، شلاق زدن، زخم زبان زدن، سخت زدن، با دقت روی چیزی کار کردن
supererogationدیکشنری انگلیسی به فارسیسوپرجواب، بس پردازی، افراط در انجام وظیفه، زیاده روی در کار، انجام کاری بیش از حد وظیفه
belaboringدیکشنری انگلیسی به فارسیدلسردی، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، سخت زدن، شلاق زدن، با دقت روی چیزی کار کردن