رویهدیکشنری فارسی به انگلیسیcase, coating, covering, coverlet, encrustation, exterior, external, facade, façade, facet, hedron _, jacket, layer, level, patination, periphery, procedure, ri
fastدیکشنری انگلیسی به فارسیسریع، روزه، صیام، روزه گرفتن، بسرعت، تند، فوری، تندرو، سریع السیر، سبک، سفت، جماز، عجول، جلد و چابک، رنگ نرو، سرزنده، با وفا
regressدیکشنری انگلیسی به فارسیرنج می برند، برگشت، پس روی، عودت، پس رفتن، پس رفت کردن، سیر قهقرایی کردن
lambrequinدیکشنری انگلیسی به فارسیلیمبرین، پارچه روبخاری، نقوش رنگی حاشیه ظروف چینی، دستمال روی کلاه خوددلاروران قدیم