روحدیکشنری فارسی به انگلیسیapparition, esprit, inner man, juice, phantom, psyche, shadow, soul, specter, spirit, tone, wraith
sconcesدیکشنری انگلیسی به فارسیپیاده روی، دیوار کوب، تاقچه سر بخاری، پوشش، جریمه، حفاظ، پناه، تاقچه، جریمه کردن
hereditiesدیکشنری انگلیسی به فارسیارثی، وراثت، انتقال موروثی، تمایل برگشت باصل، تواری، رسیدن خصوصیات جسمی و روحی باری