brandsدیکشنری انگلیسی به فارسیعلامت های تجاری، مارک، نوع، نشان، انگ، داغ، جور، نیمسوز، جنس، رقم، لکه بدنامی، علامت داغ، اتش پاره، داغ کردن، داغ زدن، لکه دار کردن، علامت گذاشتن، خاطرنشان کردن
brandدیکشنری انگلیسی به فارسینام تجاری، مارک، نوع، نشان، انگ، داغ، جور، نیمسوز، جنس، رقم، لکه بدنامی، علامت داغ، اتش پاره، داغ کردن، داغ زدن، لکه دار کردن، علامت گذاشتن، خاطرنشان کردن
stampedeدیکشنری انگلیسی به فارسیمهر زدن، رم، لگد کوب، صدای کوبیدن پا، ترس ناگهانی یک گله اسب، رمیدن، فرار کردن
frolicدیکشنری انگلیسی به فارسیفریاد زدن، جست و خیز، سرور و نشاط، خوشی، رقص، ورجه ورجه کردن، خوشی کردن