duckدیکشنری انگلیسی به فارسیاردک، مرغابی، غوطه، غوص، اردک ماده، غوص کردن، غوطه ور ساختن، زیر اب رفتن، غوطه زدن، غوطهور شدن
shrinkدیکشنری انگلیسی به فارسیکوچک شدن، پزشک دیوانگان، منقبض شدن، خرد شدن، جمع شدن، شانه خالی کردن از، منقبض کردن، فشردن، چروک کردن، چروک شدن، اب رفتن، خزیدن