رشتهدیکشنری فارسی به انگلیسیbranch, daisy chain, fiber, fibre, ground, line, links, progression, rank, series, staple, strand, string, strip, succession, thread, train, web, yarn, yoke
stringsدیکشنری انگلیسی به فارسیرشته های، رشته، ریسمان، نخ، سیم، سلسله، زه، ردیف، قطار، دراز، عقد، رشته کردن، به نخ کشیدن، بصف کردن، زهدار کردن، نخ کردن، زه انداختن به، کشیدن