upstartدیکشنری انگلیسی به فارسیتازه به دوران رسیده، نوکیسه، ادم متکبر، یکه خوردن، روشن کردن، تازه بدوران رسیده
importsدیکشنری انگلیسی به فارسیواردات، کالای رسیده، کالای وارده، وارد کردن، گذاردن، به کشور اوردن، اظهار کردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، با پیروزی بدست امدن، تسخیر کردن، اهمیت داشتن
importدیکشنری انگلیسی به فارسیوارد كردن، واردات، کالای رسیده، کالای وارده، وارد کردن، گذاردن، به کشور اوردن، اظهار کردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، با پیروزی بدست امدن، تسخیر کردن، اهمیت د