رادعدیکشنری فارسی به انگلیسیbalk, bar, check, clog, constraint, encumbrance, hindrance, obstacle, stumbling block
revulsionدیکشنری انگلیسی به فارسیتنفر شدید، ردع، جابجا شدن درد، تغییر ناگهانی، انحراف درد، جابجا ساختن درد
quarterدیکشنری انگلیسی به فارسیربع، محله، یک چهارم، چارک، بخش، برزن، مدت سه ماه، زنهار، چهارک، یک چارک، اقامت گاه، پناه بردن به، زنهار دادن، به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن