breachدیکشنری انگلیسی به فارسیرخنه، شکاف، نقض عهد، نقض عهد کردن، نقض کردن، ایجاد شکاف کردن، رخنه کردن در
transpiringدیکشنری انگلیسی به فارسیفراموشی، رخنه کردن، فاش شدن، بیرون آمدن، نشر کردن، نفوذ کردن، بخار پس دادن، فراتراویدن، روی دادن
thrustingدیکشنری انگلیسی به فارسیمحرک، رخنه کردن در، پرتاب کردن، بزور باز کردن، فرو کردن، انداختن، چپاندن، سوراخ کردن
flawدیکشنری انگلیسی به فارسینقص، عیب، رخنه، خدشه، شکاف، کاستی، درز، اشوب ناگهانی، ترک برداشتن، عیب دار کردن، تند باد