vowدیکشنری انگلیسی به فارسیوعده، نذر، قول، عهد، سوگند، پیمان، میثاق، سوگند ملایم، میعاد، شرط، سوگند خوردن، عهد کردن
allowدیکشنری انگلیسی به فارسیاجازه دادن، پذیرفتن، رخصت دادن، پسندیدن، تصویب کردن، روا دانستن، اعطاء کردن، ترخیص کردن
clearanceدیکشنری انگلیسی به فارسیترخیص کالا از گمرک، ترخیص، اجازه، زدودگی، اختیار، برداشتن مانع، روزنه، رخصت، صافی
allowsدیکشنری انگلیسی به فارسیاجازه می دهد، اجازه دادن، پذیرفتن، رخصت دادن، پسندیدن، تصویب کردن، روا دانستن، اعطاء کردن، ترخیص کردن