رابطهدیکشنری فارسی به انگلیسیaffiliation, alliance, association, communication, connection, interconnection, intercourse, interrelationship, kinship, liaison, linkage, links, pertinence, re
bondدیکشنری انگلیسی به فارسیرابطه، اوراق قرضه، پیوستگی، ضمانت، قید، زنجیر، بند، قرارداد، ضمانتنامه، کفیل، قرارداد الزاماور، عهد ومیثاق، رهن کردن، تضمین کردن
relationدیکشنری انگلیسی به فارسیرابطه، ارتباط، نسبت، وابستگی، مناسبت، خویشاوند، خویش، طرز برخورد، شرح، کارها، نقل قول، علاقه