راحتدیکشنری فارسی به انگلیسیcheap, comfortable, convenient, cozy, easy, gemütlich, handy, homelike, homey, soft, restful
erectدیکشنری انگلیسی به فارسیراست، ساختن، نصب کردن، بر پا کردن، راست کردن، شق شدن، افراشتن، بناء کردن، ساختمان کردن، عمودی، قائم
erectedدیکشنری انگلیسی به فارسینصب شده است، ساختن، نصب کردن، بر پا کردن، راست کردن، شق شدن، افراشتن، بناء کردن، ساختمان کردن