ridgeدیکشنری انگلیسی به فارسیرج، خط الراس، لبه، مرز، سلسله کوه، سلسله، نوک، بر امدگی، مرز بندی کردن، شیار دار کردن
ridgesدیکشنری انگلیسی به فارسیرگه ها، خط الراس، لبه، مرز، سلسله کوه، سلسله، نوک، بر امدگی، مرز بندی کردن، شیار دار کردن
effacingدیکشنری انگلیسی به فارسیخسته کننده، زدودن، پاک کردن، محو کردن، ستردن، خود را تحت الشعاع قرار دادن
effacesدیکشنری انگلیسی به فارسیخفه شدن، زدودن، پاک کردن، محو کردن، ستردن، خود را تحت الشعاع قرار دادن