راهدیکشنری فارسی به انگلیسیalley, approach, course, door, esplanade, highway, means, option, passage, route, stripe, track, walk, walkway, way
accedingدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوستن، تن در دادن، راه یافتن، دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، نزدیک شدن، رضایت دادن، موافقت کردن
accedeدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوستن، تن در دادن، راه یافتن، دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، نزدیک شدن، رضایت دادن، موافقت کردن
accedesدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوستن، تن در دادن، راه یافتن، دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، نزدیک شدن، رضایت دادن، موافقت کردن
pervadesدیکشنری انگلیسی به فارسینفوذ می کند، فراوان یا شایع بودن، پخش شدن، نفوذ کردن، بداخل راه یافتن