shadowingدیکشنری انگلیسی به فارسیسایه، سایه افکندن بر، سایه افکندن، پنهان کردن، سایه انداختن، رد پای کسی را گرفتن
shadowدیکشنری انگلیسی به فارسیسایه، ظل، سایه افکندن بر، سایه افکندن، پنهان کردن، سایه انداختن، رد پای کسی را گرفتن
masteringدیکشنری انگلیسی به فارسیتسلط بر، استاد شدن، ماهر شدن، خوب یاد گرفتن، تسلط یافتن بر، رام کردن
masteredدیکشنری انگلیسی به فارسیتسلط یافته، استاد شدن، ماهر شدن، خوب یاد گرفتن، تسلط یافتن بر، رام کردن
firedدیکشنری انگلیسی به فارسیاخراج شد، افروختن، شلیک کردن، اتش زدن، بیرون کردن، انگیختن، زبانه کشیدن، اتش گرفتن، پراندن، تیر اندازی کردن، بر افروختن، تفنگ یاتوپ را اتش کردن