راهدیکشنری فارسی به انگلیسیalley, approach, course, door, esplanade, highway, means, option, passage, route, stripe, track, walk, walkway, way
prancingدیکشنری انگلیسی به فارسیپریدن، با تکبر راه رفتن، سوار اسب چموش شدن، خرامیدن، جفتک زدن، روی دو پا بلند شدن
dabbleدیکشنری انگلیسی به فارسیپریدن، رنگ پاشیدن، نم زدن، تر کردن، سرسری کارکردن، در اب شلپ شلپ کردن، بطور تفریحی کاری را کردن