راهدیکشنری فارسی به انگلیسیalley, approach, course, door, esplanade, highway, means, option, passage, route, stripe, track, walk, walkway, way
appreciatedدیکشنری انگلیسی به فارسیاستقبال مینماید، درک کردن، تقدیر کردن، قدردانی کردن، احساس کردن، بربهای چیزی افزودن، قدر چیزی را دانستن
appreciateدیکشنری انگلیسی به فارسیقدردانی، درک کردن، تقدیر کردن، قدردانی کردن، احساس کردن، بربهای چیزی افزودن، قدر چیزی را دانستن
appreciatesدیکشنری انگلیسی به فارسیقدردانی می کنم، درک کردن، تقدیر کردن، قدردانی کردن، احساس کردن، بربهای چیزی افزودن، قدر چیزی را دانستن
pitchدیکشنری انگلیسی به فارسیگام صدا، گام، قیر، استقرار، اوج، پرتاب، دانگ صدا، سرازیری، زیر و بمی صدا، لباب، درجه، ضربت باچوگان، اوجپرواز، جای شیب، پلکان، اردو زدن، پرتاب کردن، استوار کردن،
calibrateدیکشنری انگلیسی به فارسیکالیبره کردن، مدرج کردن، واسنجیدن، قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن، تحت قاعده و اصول معینی دراوردن