straighterدیکشنری انگلیسی به فارسیراستتر، مستقیم، راست، درست، صریح، مرتب، سر راست، راحت، رک، بی پرده، عمودی، افقی، بطور سرراست
alignedدیکشنری انگلیسی به فارسیهم راستا، هم تراز کردن، ردیف کردن، بصف کردن، در صف امدن، در یک ردیف قرار گرفتن
rheostaticدیکشنری انگلیسی به فارسیرئوستاتیک، روستات، دستگاه تنظیم جریان های متغیر برق، دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت