ذخیرهدیکشنری فارسی به انگلیسیbackup, supply, reserved, reserves, reservoir, standby, stockpile, store
bodyدیکشنری انگلیسی به فارسیبدن، بدنه، اندام، جسم، لاشه، جسد، تن، تنه، پیکر، جرم، بالاتنه، اطاق ماشین، جرم سماوی، دارای جسم کردن