scarpدیکشنری انگلیسی به فارسیدامن زدن، دیوار درونی خندق، سراشیبی خندق، بریدن، سراشیب کردن، عمودی بریدن
buttressesدیکشنری انگلیسی به فارسیبرجستگی ها، حائل، شمع پشتیبان دیوار، پایه، پشتیبان، شمع زدن، محکم بستن
plastersدیکشنری انگلیسی به فارسیپلاستر، گچ، مشمع، ارزه، ضماد، مرهم، خمیر مخصوص اندود دیوار و سقف، گچ زدن، گچ مالیدن، ضماد انداختن، مشمع انداختن روی
plasterدیکشنری انگلیسی به فارسیگچ، مشمع، ارزه، ضماد، مرهم، خمیر مخصوص اندود دیوار و سقف، گچ زدن، گچ مالیدن، ضماد انداختن، مشمع انداختن روی