دیردیکشنری فارسی به انگلیسیabbey, behindhand, belated, belatedly, cloister, convent, late, slow, monastery, nunnery, overdue, priory, tardily, tardy, temple
panicدیکشنری انگلیسی به فارسیوحشت، هراس، دهشت، اضطراب و ترس ناگهانی، وحشت زده کردن، در بیم و هراس انداختن
sawsدیکشنری انگلیسی به فارسیاره، لغت یا جمله ضربالمثل، امثال و حکم، هراسبابی شبیه اره، منشار، ضرب المثل، مثال، دید