embroilingدیکشنری انگلیسی به فارسیدر آغوش گرفتن، به نزاع انداختن، میانه برهم زدن، دچار کردن، اشفته کردن
embroilsدیکشنری انگلیسی به فارسیدر آغوش گرفتن، به نزاع انداختن، میانه برهم زدن، دچار کردن، اشفته کردن
hurtsدیکشنری انگلیسی به فارسیدرد می کند، صدمه، زیان، ضرر، ازار، اسیب، اذیت کردن، بدرد آوردن، ازار رساندن، اسیب زدن، ازردن، جریحه دار کردن، تیر کشیدن، خسارت رساندن، خسارت زدن، خسارت وارد اور