turnدیکشنری انگلیسی به فارسیدور زدن، نوبت، چرخش، گردش، پیچ، تمایل، تغییر جهت، چرخ، پیچ و خم، گشت ماشین تراش، پیچ خوردگی، قرقره، استعداد، چرخیدن، گرداندن، تبدیل کردن، گشتن، وارونه کردن، منح
unburdeningدیکشنری انگلیسی به فارسیتسویه حساب، سبکبار کردن، بار از دوش کسی برداشتن، اعتراف و درد دل کردن