دوستیدیکشنری فارسی به انگلیسیamity, comradeship, familiarity, fellowship, friendship, ism _, togetherness
skillدیکشنری انگلیسی به فارسیمهارت، کاردانی، چیره دستی، استادی، ورزیدگی، تردستی، هنرمندی، سررشته، زبر دستی، سامان، عرضه
kneadedدیکشنری انگلیسی به فارسیمخلوط شده، مخلوط کردن، خمیر کردن، مالیدن، خمیر درست کردن، ورزیدن، سرشتن، امیختن
kneadsدیکشنری انگلیسی به فارسیزانوها، مخلوط کردن، خمیر کردن، مالیدن، خمیر درست کردن، ورزیدن، سرشتن، امیختن
skillsدیکشنری انگلیسی به فارسیمهارت ها، مهارت، کاردانی، چیره دستی، استادی، ورزیدگی، تردستی، هنرمندی، سررشته، زبر دستی، سامان، عرضه