دوستیدیکشنری فارسی به انگلیسیamity, comradeship, familiarity, fellowship, friendship, ism _, togetherness
skillدیکشنری انگلیسی به فارسیمهارت، کاردانی، چیره دستی، استادی، ورزیدگی، تردستی، هنرمندی، سررشته، زبر دستی، سامان، عرضه
skillsدیکشنری انگلیسی به فارسیمهارت ها، مهارت، کاردانی، چیره دستی، استادی، ورزیدگی، تردستی، هنرمندی، سررشته، زبر دستی، سامان، عرضه
fansدیکشنری انگلیسی به فارسیطرفداران، پنکه، پروانه، بادزن، باد بزن، تماشاچی ورزش دوست، هیکل، باد زدن، وزیدن بر