3293 مدخل
clan, clique, cohort, faction, inner circle
mob
in-group
all
downy
لکه دار، پر از لکه، ابرش، ابری، الوده، چند در میان
sullied، لکه دار کردن، الوده شدن، کثافت
سولیز ها، لکه دار کردن، الوده شدن، کثافت
سلوتی، لکه دار کردن، الوده شدن، کثافت
سولی، لکه دار کردن، الوده شدن، کثافت