encircledدیکشنری انگلیسی به فارسیمحاصره شده است، دور گرفتن، احاطه کردن، حلقه زدن، دور چیزی گشتن، در برداشتن
encirclesدیکشنری انگلیسی به فارسیمحاصره می کند، دور گرفتن، احاطه کردن، حلقه زدن، دور چیزی گشتن، در برداشتن
circuitدیکشنری انگلیسی به فارسیجریان، گردش، دور، محیط، دوره، حوزه قضایی یک قاضی، اتحادیه، کنفرانس، دور چیزی گشتن، در مداری سفر کردن، احاطه کردن