envelopsدیکشنری انگلیسی به فارسیپاکت ها، پیچیدن، پوشاندن، در لفاف گذاشتن، دور چیزی را گرفتن، احاطه کردن، فرا گرفتن
envelopدیکشنری انگلیسی به فارسیپوشش دادن، پیچیدن، پوشاندن، در لفاف گذاشتن، دور چیزی را گرفتن، احاطه کردن، فرا گرفتن
environedدیکشنری انگلیسی به فارسیمحیط زیست، احاطه کردن، دور زدن، محاصره کردن، دور کسی یا چیزی را گرفتن
environingدیکشنری انگلیسی به فارسیمحیط زیست، احاطه کردن، دور زدن، محاصره کردن، دور کسی یا چیزی را گرفتن